همه چیز در مورد ویلن

((موسیقی پیغامی است آسمانی که از هر فلسفه و منطق بالاتر))

همه چیز در مورد ویلن

((موسیقی پیغامی است آسمانی که از هر فلسفه و منطق بالاتر))

سمفونی شماره یک بتهوون

سمفونی شماره یک بتهوون
Ludwig van Beethoven
Ludwig van Beethoven , 1770 - 1827
اواخر سال 1799 بتهوون شروع به تهیه سنفونی شماره یک خود نمود و پس از حدود دو سال آنرا در دسامبر سال 1801 منتشر کرد. ریشه های تهیه این سنفونی به هنگامی باز می گردد که او تصمیم گرفت تا بعنوان شاگرد موسیقی، سر کلاسهای هایدن حاضر شود. او به همین دلیل در سال 1792 شهر بن را ترک کرد و به وین رفت.

آگاهان و منتقدین موسیقی معتقد هستند که بتهوون با وجود توانایی های زیادی که در تصنیف موسیقی سنفونی داشت به علت احترامی که برای بزرگانی چون هایدن و موتزرات قائل بود و نیز آنکه تمایل داشت کاری در اندازه کارهای این اساتید موسیقی سنفونیک ارائه کند، تصمیم گرفت تا در تهیه اولین کار سنفونیک خود علجه نکند.

البته بتهوون قبل از آنکه در اواخر سال 1799 رسمآ کار بر روی سنفونی شماره یک خود را شروع کند از سال 1975 هنگامی که از محضر یوهان جورج آلبرتزبرگ (Albrechtsberger, Johann Georg) کنترپوآن فرا می گرفت تمرینهای خود را همگی بر روی ایده های سنفونی دو ماژور خود انجام می داد.

همچنین دست نوشته هایی از بتهوون باقی مانده است که نشان می دهد در همین ایام او علاقه داشته تا اپوس 21 خود - که همین سنفونی شماره یک است - را در دو مینور تهیه کند تا در دو ماژور.

در هر صورت پس از انتشار این سنفونی یکی از مجله های موسیقی آن زمان بنام Allgemeine Musikalische Zeitung (مجله موسیقی عمومی)، اولین سنفونی بتهوون را یک کار هنری قابل قبول و مملو از ایده های نو دانست و تنها ایرادی که به آن گرفت کاربرد بیش از اندازه سازهای بادی بود.

شکل این موسیقی کاملآ بیانگر آن است که هدف بتهوون از تهیه سنفونی اول بیشتر آن بوده که خود را به عنوان یک موسیقیدان قابل، به دنیای سنفونی معرفی کند، تا اینکه بخواهد با جسارت ایده های جدید خود در موسیقی را بیان نماید. هرچند با این وجود او برخلاف عرف عمل کرد و موسیقی خود را بجای آنکه در هارمونی دو ماژور آغاز کند در دو ماژ هفت (C7) آغاز کرد و در فا ماژور نیز به پایان رساند.

در واقع در میان نه سنفونی بتهوون، سنفونی های شماره یک و دو او تفاوت های فاحشی با کارهای بعدی او دارند و بیشتر از آنکه عمیق و ژرف باشند همانند کارهای موتزارت و هایدن به سبک و سنت سنفونی های وینی - که بیشتر برای سرگرم کردن مخاطب - ساخته شده اند؛ دقت روی نحوه ساخت موتیف و ملود، بسط آنها و در کل ساختار موسیقی از جمله ویژگی های این دو سنفونی هستند. اما این روش موقتی بود چرا که بتهوون با تهیه سنفونی شماره سه خود یعنی اروئیکا (Eroica) آنرا بطور کلی کنار گذاشت.

این سنفونی در چهار موومان اجرا می شود که شامل قسمتهای زیر است :

1 : Adagio molto , Allegro con brio
2 : Andante cantabile con moto
3 : Menuetto Allegro molto e vivace , Trio
4 : Adagio , Allegro molto e vivace

فلوت، ابوا، کلارینت و فاگوت سازهایی هستند که در آغاز مقدمه کوتاه - 12 میزانی - این سنفونی بخوبی خود را نمایان کرده علاقه بتهوون را به ساز های بادی نشان می دهند. همانطور که قبلآ هم اشاره کردیم ترکیب این سازها با یکدیگر هارمونی دو ماژور هفت را در ابتدای سنفونی می سازند. مقدمه با تمپوی آرام اجرا می شود (Adagio molto).

دو میزان اول حرکت های ملودیک مشابه دارند، در میزان اول هارمونی از دو ماژور - هفت - به فا ماژور و در میزان بعدی از سل ماژور - هفت - به دو ماژور حرکت می کند.

میزان سوم از لحاظ ملودی تقریبآ شبیه دو میزان اول است با این تفاوت که بخش سوپرانو بجای یک نت چنگ دو نت سیاه اجرا می کند. آهنگساز در این میزان از هارمونی ر ماژور - هفت - استفاده کرده تا بتواند به راحتی روی سل ماژور - که هفت نیست - فرود بیاید. (آکورد هفت کمی متزلزل است برای همین چون هدف اصلی فرود بوده آکورد ساده استفاده شده است.)

می توان اینگونه در نظر گرفت که در اینجا یک مدولاسیون انجام شده است چرا که از میزان پنجم مجموعه ملودی هایی که بخش زهی اجرا می کنند همگی در سل ماژور یا مینور نسبی آن یعنی می مینور قرار دارند.

از زیباترین قسمت های این مقدمه می توان به حرکت های متصل ملودی توسط سازهای زهی اشاره کرد که در میزان هشتم به حالت سئوال و جواب توسط نت های سیاه بین بخش های زهی و بادی منتهی می گردد. به هارمونی این قسمت - میزان 8 که در واقع Climax این قسمت است- دقت کنید ببینید چگونه در ضرب سوم تقریبآ همه سازها فقط نت فا را می نوازند و این تنظیم چقدر زیبا است. (در واقع در تنظیم نت فا غالب است چراکه یک نت لا و یک نت ر هم توسط زهی ها اجرا می شود.) شبیه به همین حرکت را می توان پس از یک پاساژ آرام در میزان 9 ، در میزان 10 نیز مشاهده کرد.

میزان یازدهم در واقع آغاز فرود نهایی مقدمه است، به حرکت روان، آرام و ملودیک بادی ها در هارمونی دوماژور به سمت سل ماژور دقت کنید (میزانهای 11 و 12)

 

کنسرتو ویولن برامس

کنسرتو ویولن برامس

یوهان برامس
نسیم آغازین و وسوسه انگیز بادی ها در ابتدای نخستین موومان، به آهستگی ارکستر را چون دریایی خروشان می سازد که در تموجش اثری از سازگاری و آرامش نیست و تکنواز به ناگاه و بسیار زود هنگام همانند ذره ای کوچک به میان این طوفان می افتد. کوشش آغازین تکنواز برای رهایی از این تلاطم راه به جایی نمی برد و سر انجام او در میان موجهای سرگردان این دریا، غوطه ور می شود.


این موسیقی که جدالی است زیبا میان تکنواز و ارکستر، گاه تا نا دیده انگاشته شدن تکنواز و گاه با بیان اندیشه های غنی توسط او، تا فراموشی وجود ارکستر به پیش می رود.

در طول موومان اول ، اندیشه های رویاگونه توسط تکنواز بسط و گسترش می یابد و تا نهایت زیبایی خود به پیش می روند. این ملودی آرام و موقر گاه با نواختن آکوردهایی سرکش و گاهی با تریل های پیاپی توسط تکنواز منتهی به جدالی دوباره میان تکنواز و ارکستر می گردد که زیباترین لحظات موسیقی زاییده دقایق این رویارویی است.

جهش های سریع و متوالی تکنواز در میانه موومان اول، تداعی کننده نهایت کوشش هایی است که شخصی برای یافتن گم گشته اش می نماید. ترموله های تریوله این بخش که ابتدا ویلون آلتو ها آغاز گر آن هستند و سپس توسط کل گروه زهی های ارکستر نواخته می شوند، احساس اضطراب گونه ای را در این فضا به شنونده منتقل می سازند.این قسمت کوتاه از اثر، که از نگاه زیبایی شناسایی و آهنگسازی در نهایت سطح استادی مصنف است، به تنهایی بیانگر نبوغی است که پشتوانه تصنیف این اثر گشته است.

در تار و پود اولین موومان همواره نوعی حس نا آشنایی وغربت عمیق به گوش می رسد اما با استادی مصنف، شنونده هیچگاه از دنبال کردن اثردلزده نمی شود، بلکه همواره نوعی پیوند درونی را با آن برقرار می سازد.

نبوغ مصنف این اثر تا به درجه ای از کمال پیش می رود که نه تنها ستیز تکنواز و ارکستر را به تصویر می کشد، بلکه "احساسات متضاد" بشری را نیز به رویارویی با یکدیگر فرا می خواند. نکته جالب اینجاست که در پایان موومان نخست هیچیک ازاین دو رقیب بر دیگری پیروز نمی گردند، بلکه این شنونده است که با گذر و تجربه موفق احساساتی متضاد همچون: آرامش و تلاطم، روشنی رویا و تیرگی یاس موجود در این اثر، پیروز از میدان باز می آید.

کنسرتو برای ویولن و ارکستر اپوس شماره 77 در" ر- ماژور" اثر یوهان برامس را می توان کنسرتویی ساختار شکن نامید. این کنسرتو که در سال 1878 میلادی تصنیف شده است، اولین بار در سال 1879 توسط ویولنیست مشهور یواخیم اجرا شد. پیشتر نیز، برامس در زمان تصنیف این اثر از راهنمایی های فنی یواخیم بهره جسته بود.

همانطور که در تاریخ موسیقی شاهدیم، این کنسرتو ویلون در زمان اولین اجرا با واکنش سرد شنوندگانش روبرو شد و این یواخیم بود که با تلاش خود و اجرای چندین ساله این اثر توانست این اثر را از فراموشی برهاند. شاید بتوان دلایل عدم استقبال شنوندگان در اولین اجرا را اینگونه بیان کرد:

اول، ساختار شکنی و ارتقا بخشیدن به روشهای مرسوم مصنفان در تصنیف کنسرتوهای ویلن آن دوره و پیشتر، توسط یوهان برامس.

تا پیش از آن در کنسرتوهای ویلون بیشتر مرسوم بود که ارکستر نقش دنبال کننده تکنواز و یا همراهی کننده او را داشت و معمولا در ارائه موسیقی، ارکستر نقشی اینگونه هم سطح و هم تراز با تکنواز را نداشت و برامس با تصنیف چنین شاهکار بی نقصی در زمینه فرم کنسرتو ویلن، تجربه و نگاهی نو را برای اول بار در این زمینه به بوته آزمایش گذاشت.

پیشتر همانند این تجربه را، ابتدا موزار و سپس بتهوون در زمان تصنیف سونات های ویولن و پیانوی خود بکار برده بودند. بتهوون در این سونات ها، نقش پیانو را تنها به عنوان یک همراهی کننده، که نقشی تاثیرگذار در موسیقی سونات نداشت، در نظر نگرفته بود. بلکه در این سونات ها، نقش ویولن و پیانو در موسیقی، به یک اندازه ارزش داشت. در آن زمان نیز دیدگاه بیشتر آهنگسازان در تصنیف سوناتهای ویولن و پیانو بگونه ای بود که همواره به پیانو تنها به عنوان یک دنباله رو ویولن و یا ابزار همراهی کننده او، نگاه می کردند و در واقع این آهنگسازان، با استفاده از پتانسیل های اجرایی هریک از سازها و ارائه بی نقص سونات بدین شکل، قدمی بزرگ را در جهت اعتلا و پیشرفت آن برداشتند و تلاش آنها نشانگر این نکته بود که: "موسیقی می تواند به گونه ای بسیار زیبا، حاصل از همکاری هم سطح هر یک از مجریان، در ارائه آن باشد."

دیگر علت، سطح متعالی و درحد کمال این اثرهنری است که همانند بسیاری از دیگر آثارهنری دارای این مشخصه، دستیابی و یا حتی درک آن، برای بسیاری از شنوندگان و هنرمندان آن دوره نا ممکن بود. (حتی امروزه نیز، بسیاری شنوندگان از فهم زیبایی نهفته در این اثر ناتوانند.)

جالب اینجاست که برامس تا حد امکان از فراهم آوردن زیبایی ظاهری در آثارش دوری می جست، تا جایی که گاهی به انتقاد از خود برمی خواست و اگر حاصل تصنیف اش اینگونه بود، آن اثر را غیر هنری می دانست؛ مانند سمفونی دوم این آهنگساز.

عوامل یاد شده در بالا، باعث گشته تا منتقدان برجسته موسیقی تاکنون در تمجید یا انتقاد از این اثر، تفسیرهای متفاوتی را ارائه دهند. در آن دوره، هنزلیک که از منتقدان بزرگ موسیقی هم دوران با برامس بود از مخالفان این کنسرتو بود و با انتقادات خود از این اثر، سعی داشت تا این کنسرتو نتواند در میان شنوندگان مقبول گردد. امروزه با گذشت زمانی طولانی از تصنیف این شاهکار و بارها و بارها اجرای این اثر شاهدیم که اینگونه تلاش ها بی نتیجه مانده و این اثر جایگاه خود را در میان آثار فنا ناپذیر ویولن یافته است.


کلودیو آبادو
 
دومین موومان این اثر، زمینه ساز فرصتی شگفت آور برای شنونده است، زیرا که در لحظات زیبای این موسیقی می تواند به شیرین ترین خاطرات خود بیندیشد. این موسیقی آرامش بخش هیچگاه از حالت توازن خود خارج نمی گردد و مصنف با نهایت استادی، در مقاطع مختلف آنرا به اوج خود رسانده و دوباره به زمزمه ای آرام بدل می سازد و در مناسب ترین زمان و در حالی که هنوز شنونده آمادگی دنبال کردن آنرا دارد به پایان می رساند.

این موومان، در عین حال که از لحاظ موسیقایی خود بخشی کامل می باشد که از دو موومان دیگر مستقل است، نقش ای بسیار موفق در زمینه آمادگی بخشیدن به ذهن شنونده برای دنبال کردن آخرین قسمت این کنسرتو ایفا می کند و به بمانند پلی مستحکم، ارتباط میان این دو موومان را بوجود می آورد.

موومان آخرین این کنسرتو که دارای ریتمی مقطع می باشد و نواختن آن مهارت خاصی را از تکنواز می طلبد، از موومان اول بسیار کوتاهتر است. از نکات جالب این موومان، بهره گیری گسترده و استادانه ای است که برامس از بادی های ارکسترکه شامل: فلوت، ابوا، کلارینت، فاگوت، هورن و ترومپت می باشد، بعمل آورده است که جذابیت خاصی را به این موسیقی بخشیده است و از دیگر رو، نشانگر شناخت دقیق مصنف در بکارگیری و ترکیب این دسته از سازهای ارکستر می باشد.

تم اصلی این قسمت که با دوبل نوازی تکنواز آغاز می گردد، بخوبی در طول این قسمت بسط می یابد. بطوریکه شنونده ای که وارد این گردونه گشته، با تکرار شدن چندین باره آن، خود همراه با این موسیقی شده و متاثر از شادی نهفته در آن می گردد. این موومان در نهایت، با نواختن دوبل های مقطع توسط تکنواز پایان می پذیرد.

بیوگرافی استاد رحمت الله بدیعی

رحمت الله بدیعی، یکی از چهره های پر توان شناخته شده موسیقی سنتی ایران و از بهترین شاگردان ابوالحسن صبا و نوازنده ویولون و کمانچه هستند که سالها در کنار فرامرز پایــور به حفظ موسیقی اصیل ایران از گزند آلودگی های آن زمان پرداختند.

 

گفتگوی اختصاصی با رحمت الله بدیعی نوزانده برجسته ویولون

* از چه زمانی و به چه دلیلی ساکن اروپا شدید ؟

از سال 1979 چوت تحصیلات من موسیقی کلاسیک بود و در آن مقطع زمانی کاری برای من در ایران نبود به اروپا آمدم و در یک امتحان ورودی در یکی از ارکسترهای سمفونیک شمال هلند به عنوان نوازنده ویولون پذیرفته شدم و از سال 1979 تا 1999 در این ارکستر مشغول به کار بودم و در سال 1999 بازنشسته شدم  

 

.* آیا یک جور کم کاری از جانب شما در رابطه با موسیقی ایرانی نبوده است ؟

نه اصلا . اتفاقا من بسیار هم در این زمینه پرکار هستم و قطعات بسیاری ساختم و اجراهای بسیار زیادی هم داشته ام . حتی در محافل غیر ایرانی تلاش زیادی جهت معرفی موسیقی اصیل ایران و شناساندن آن داشته ام . شاگردان بسیاری تربیت کرده ام . شاید به دلیل اینکه من اصولا در هر جایی نمی روم و نسبت به موسیقی خودمان وسواس خاصی دارم و هرگونه کاری را در این زمینه انجام نمی دهم انگونه به نظر بیاید ولی در زوایایی که به آنها معتقد هستم بسیار هم پر کار هستم .و در این سالها بار ها رادیو تلو یزیو نهای اروپا کار های من را در زمینه موسیقی ایرانی پخش کرده اند

 

* در رابطه با موسیقی ایرانی در این سالها چه کرده اید ؟

شما می دانید که من یک ایرانی هستم و موسیقی ایران همیشه جایگاه والا و خاصی نزد من داشته و خواهد داشت . در این سالها با تمام مشکلاتی که بود بیشتر در زمینه تربیت شاگردان تلاش کرده ام . چون تعداد ایرانی ها در جایی که من زندگی می کنم کم است، طبیعتا علاقمندان به موسیقی آن هم موسیقی ایرانی و از همه اینها گذشته ساز ویولون یا کمانچه که بسیار هم مشکل است، نمی توانست قابل توجه باشد . به ناچار در شهرهای بزرگ که جمعیت ایرانی مقیم هم بیشتر است، باید به این مهم پرداخت . من سالها در شهر کلن آلمان در مرکز موسیقی و فرهنگی نوا که به همت نازنین هنرمند مجید درخشانی برپا بود به تدریش ویولون، کمانچه و ردیفهای موسیقی ایران مشغول بودم که فاصله زیادی تا محل زندگی من داشت و پس از اینکه چندین سال پیش متاسفانه مرکز نوا تعطیل شد، چند سالی هم بطور آزاد با همکاری چند تن از دوستان در همان شهر به تدریس ادامه دادم  و متاسفانه با توجه به اینکه می باید هر هفته 600 تا 700 کیلومتر را طی می کردم تا کلاس ها را برگزار کنم، کم کم تعداد هنرجویان کم شد و کلاسها تعطیل شد و در کنار کلاسها  من در فستیوال های مختلف هنری نیز شرکت می کردم .و در همان مرکز نوا هم کنسرت های متعددی داشتم

 

* در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید ؟

پس از بازنشسته شدن، گروهی را به نام "بدیعی" تشکیل دادم که دخترم پریسا بدیعی که تحصیلات عالیه موسیقی دارد به عنوان خواننده با من همراهی می کند . اعضای این گروه، آقای احمد انوشه نوازنده بسیار خوب نی، فرزین دارابی نوازنده جوان و خوب تار، سرکار خانم آزیتا مستوفی و آقای شهرام تونی و دخترم پریسا بدیعی با من در این گروه همکاری می کنند . حاصل کار من با این گروه چندین کنسرت و چند آلبوم است که در زمینه موسیقی سنتی و موسیقی محلی ایران، که آخرین آلبوم "نگارا" نام دارد که با صدای دخترم در چهارگاه اجرا شده است . یکی از این آلبوم ها موسیقی بی کلام است که در آن "راک" ها را در دستگاه های مختلف اجرا کرده ام . همانظور که می دانید ما گوشه ای به نام "راک" داریم که در خیلی از دستگاه ها است و من آنها را در یک مجموعه آورده ام . همینطور قطعه "دخترک ژولیده" ساخته استاد وزیری را به روی ویولون انتقال داده و اجرا کرده ام و نام این آلبوم "حدیث مهر" است . فعالیت من در موسیقی ایرانی به همین جا ختم نمی شود . یکی از کارهایی که در این سالها انجام داده ام، ویرایش ردیفهای استادم "ابوالحسن صبا" است که به صورت یک مجموعه چهار جلدی همرا با چهار CD است . جلد اول آن توسط انتشارات "سرود" در ایران عزیزمان مدتی است که منتشر شده است . کتاب سوم و CD های 1 تا 3 هم که مربوط به این کتاب است و توسط خود من نواخته شده است تا نوروز 1385 منتشر خواهد شد و اکنون مشغول کارهای نهایی کتاب دوم هستیم ولی کتاب چهارم و CD آن را که می توان "دوره عالی صبا" نام نهاد، تا کنون در هیچ جا موجود نبوده و منتشر نشده است، مجموعه قطعاتی است که  استاد صبا برای شاگردان خودش نوشته  یا اجرا کرده است و توسط من گردآوری و تهیه شده که مشغول تکمیل آن جهت انتشار هستم .