کنسرتو ویولن برامس
کنسرتو ویولن برامس

یوهان برامس
نسیم آغازین و وسوسه انگیز بادی ها در ابتدای نخستین موومان، به آهستگی ارکستر را چون دریایی خروشان می سازد که در تموجش اثری از سازگاری و آرامش نیست و تکنواز به ناگاه و بسیار زود هنگام همانند ذره ای کوچک به میان این طوفان می افتد. کوشش آغازین تکنواز برای رهایی از این تلاطم راه به جایی نمی برد و سر انجام او در میان موجهای سرگردان این دریا، غوطه ور می شود.


این موسیقی که جدالی است زیبا میان تکنواز و ارکستر، گاه تا نا دیده انگاشته شدن تکنواز و گاه با بیان اندیشه های غنی توسط او، تا فراموشی وجود ارکستر به پیش می رود.

در طول موومان اول ، اندیشه های رویاگونه توسط تکنواز بسط و گسترش می یابد و تا نهایت زیبایی خود به پیش می روند. این ملودی آرام و موقر گاه با نواختن آکوردهایی سرکش و گاهی با تریل های پیاپی توسط تکنواز منتهی به جدالی دوباره میان تکنواز و ارکستر می گردد که زیباترین لحظات موسیقی زاییده دقایق این رویارویی است.

جهش های سریع و متوالی تکنواز در میانه موومان اول، تداعی کننده نهایت کوشش هایی است که شخصی برای یافتن گم گشته اش می نماید. ترموله های تریوله این بخش که ابتدا ویلون آلتو ها آغاز گر آن هستند و سپس توسط کل گروه زهی های ارکستر نواخته می شوند، احساس اضطراب گونه ای را در این فضا به شنونده منتقل می سازند.این قسمت کوتاه از اثر، که از نگاه زیبایی شناسایی و آهنگسازی در نهایت سطح استادی مصنف است، به تنهایی بیانگر نبوغی است که پشتوانه تصنیف این اثر گشته است.

در تار و پود اولین موومان همواره نوعی حس نا آشنایی وغربت عمیق به گوش می رسد اما با استادی مصنف، شنونده هیچگاه از دنبال کردن اثردلزده نمی شود، بلکه همواره نوعی پیوند درونی را با آن برقرار می سازد.

نبوغ مصنف این اثر تا به درجه ای از کمال پیش می رود که نه تنها ستیز تکنواز و ارکستر را به تصویر می کشد، بلکه "احساسات متضاد" بشری را نیز به رویارویی با یکدیگر فرا می خواند. نکته جالب اینجاست که در پایان موومان نخست هیچیک ازاین دو رقیب بر دیگری پیروز نمی گردند، بلکه این شنونده است که با گذر و تجربه موفق احساساتی متضاد همچون: آرامش و تلاطم، روشنی رویا و تیرگی یاس موجود در این اثر، پیروز از میدان باز می آید.

کنسرتو برای ویولن و ارکستر اپوس شماره 77 در" ر- ماژور" اثر یوهان برامس را می توان کنسرتویی ساختار شکن نامید. این کنسرتو که در سال 1878 میلادی تصنیف شده است، اولین بار در سال 1879 توسط ویولنیست مشهور یواخیم اجرا شد. پیشتر نیز، برامس در زمان تصنیف این اثر از راهنمایی های فنی یواخیم بهره جسته بود.

همانطور که در تاریخ موسیقی شاهدیم، این کنسرتو ویلون در زمان اولین اجرا با واکنش سرد شنوندگانش روبرو شد و این یواخیم بود که با تلاش خود و اجرای چندین ساله این اثر توانست این اثر را از فراموشی برهاند. شاید بتوان دلایل عدم استقبال شنوندگان در اولین اجرا را اینگونه بیان کرد:

اول، ساختار شکنی و ارتقا بخشیدن به روشهای مرسوم مصنفان در تصنیف کنسرتوهای ویلن آن دوره و پیشتر، توسط یوهان برامس.

تا پیش از آن در کنسرتوهای ویلون بیشتر مرسوم بود که ارکستر نقش دنبال کننده تکنواز و یا همراهی کننده او را داشت و معمولا در ارائه موسیقی، ارکستر نقشی اینگونه هم سطح و هم تراز با تکنواز را نداشت و برامس با تصنیف چنین شاهکار بی نقصی در زمینه فرم کنسرتو ویلن، تجربه و نگاهی نو را برای اول بار در این زمینه به بوته آزمایش گذاشت.

پیشتر همانند این تجربه را، ابتدا موزار و سپس بتهوون در زمان تصنیف سونات های ویولن و پیانوی خود بکار برده بودند. بتهوون در این سونات ها، نقش پیانو را تنها به عنوان یک همراهی کننده، که نقشی تاثیرگذار در موسیقی سونات نداشت، در نظر نگرفته بود. بلکه در این سونات ها، نقش ویولن و پیانو در موسیقی، به یک اندازه ارزش داشت. در آن زمان نیز دیدگاه بیشتر آهنگسازان در تصنیف سوناتهای ویولن و پیانو بگونه ای بود که همواره به پیانو تنها به عنوان یک دنباله رو ویولن و یا ابزار همراهی کننده او، نگاه می کردند و در واقع این آهنگسازان، با استفاده از پتانسیل های اجرایی هریک از سازها و ارائه بی نقص سونات بدین شکل، قدمی بزرگ را در جهت اعتلا و پیشرفت آن برداشتند و تلاش آنها نشانگر این نکته بود که: "موسیقی می تواند به گونه ای بسیار زیبا، حاصل از همکاری هم سطح هر یک از مجریان، در ارائه آن باشد."

دیگر علت، سطح متعالی و درحد کمال این اثرهنری است که همانند بسیاری از دیگر آثارهنری دارای این مشخصه، دستیابی و یا حتی درک آن، برای بسیاری از شنوندگان و هنرمندان آن دوره نا ممکن بود. (حتی امروزه نیز، بسیاری شنوندگان از فهم زیبایی نهفته در این اثر ناتوانند.)

جالب اینجاست که برامس تا حد امکان از فراهم آوردن زیبایی ظاهری در آثارش دوری می جست، تا جایی که گاهی به انتقاد از خود برمی خواست و اگر حاصل تصنیف اش اینگونه بود، آن اثر را غیر هنری می دانست؛ مانند سمفونی دوم این آهنگساز.

عوامل یاد شده در بالا، باعث گشته تا منتقدان برجسته موسیقی تاکنون در تمجید یا انتقاد از این اثر، تفسیرهای متفاوتی را ارائه دهند. در آن دوره، هنزلیک که از منتقدان بزرگ موسیقی هم دوران با برامس بود از مخالفان این کنسرتو بود و با انتقادات خود از این اثر، سعی داشت تا این کنسرتو نتواند در میان شنوندگان مقبول گردد. امروزه با گذشت زمانی طولانی از تصنیف این شاهکار و بارها و بارها اجرای این اثر شاهدیم که اینگونه تلاش ها بی نتیجه مانده و این اثر جایگاه خود را در میان آثار فنا ناپذیر ویولن یافته است.


کلودیو آبادو
 
دومین موومان این اثر، زمینه ساز فرصتی شگفت آور برای شنونده است، زیرا که در لحظات زیبای این موسیقی می تواند به شیرین ترین خاطرات خود بیندیشد. این موسیقی آرامش بخش هیچگاه از حالت توازن خود خارج نمی گردد و مصنف با نهایت استادی، در مقاطع مختلف آنرا به اوج خود رسانده و دوباره به زمزمه ای آرام بدل می سازد و در مناسب ترین زمان و در حالی که هنوز شنونده آمادگی دنبال کردن آنرا دارد به پایان می رساند.

این موومان، در عین حال که از لحاظ موسیقایی خود بخشی کامل می باشد که از دو موومان دیگر مستقل است، نقش ای بسیار موفق در زمینه آمادگی بخشیدن به ذهن شنونده برای دنبال کردن آخرین قسمت این کنسرتو ایفا می کند و به بمانند پلی مستحکم، ارتباط میان این دو موومان را بوجود می آورد.

موومان آخرین این کنسرتو که دارای ریتمی مقطع می باشد و نواختن آن مهارت خاصی را از تکنواز می طلبد، از موومان اول بسیار کوتاهتر است. از نکات جالب این موومان، بهره گیری گسترده و استادانه ای است که برامس از بادی های ارکسترکه شامل: فلوت، ابوا، کلارینت، فاگوت، هورن و ترومپت می باشد، بعمل آورده است که جذابیت خاصی را به این موسیقی بخشیده است و از دیگر رو، نشانگر شناخت دقیق مصنف در بکارگیری و ترکیب این دسته از سازهای ارکستر می باشد.

تم اصلی این قسمت که با دوبل نوازی تکنواز آغاز می گردد، بخوبی در طول این قسمت بسط می یابد. بطوریکه شنونده ای که وارد این گردونه گشته، با تکرار شدن چندین باره آن، خود همراه با این موسیقی شده و متاثر از شادی نهفته در آن می گردد. این موومان در نهایت، با نواختن دوبل های مقطع توسط تکنواز پایان می پذیرد.