پیتر چایکوفسکی P. tchaikovsky (1893-1840) فرزند یک بازرس معدن بود. در دوران تحصیلات دبیرستانی زبان فرانسه را آموخت و با موسیقی آشنا شد. در نوزده سالگی از یک مدرسه حقوق فارغ التحصیل شد و به خدمت دولت درآمد. ولی دوسال بعد در یک انستیتوی موسیقی تازه تأسیس به عنوان دانشجو پذیرفته شد این انستیتو همان بود که بعدآً بصورت کنسراوتوار مشهور سنت پترزبورگ درآمد. (پیتر از کودکی باهوش و بسیار حساس و شیفته موسیقی بود و در ۲۳ سالگی کار دولتی را رها نمود و به فراگیری موسیقی و آهنگسازی پرداخت و در سال ۱۸۶۶ تحصیلش پایان یافت و به او استادی هارمونی ارکستر پیشنهاد شد.) چهار سال بعد از آن انستیتو فارغ التحصیل شد . به خاطر تصنیف یک کانتات بر اساس قصیده در ثنای شادمانی، اثر شیللر به دریافت مدال نقره توفیق یافت. قصیده شیللر همان بود که بتهوون در موومان چهارم سمفونی نهم خود از آن استفاده کرده بود. سال بعد در کنسرواتوار مسکو که به مدیریت نیکلا روبینشتاین اداره می شد سمت استادی رشته هارمونی به چایکوفسکی محول شد. نیکلا روبینشتاین برادر آنتون روبینشتاین استاد چایکوفسکی در سنت پترزبورگ بود. چایکوفسکی در اواسط بیست سالگی بود که جداً به کار آهنگسازی روی آورد. از نخستین آثار وی، یک سمفونی رویای زمستانی چند اورتور و قطعاتی برا مجموعه سازهای ارکستر موسیقی مجلسی بود. ولی فقط سال 1869 یعنی در بیست و نه سالگی بود که نخستین نشانه های سبک خاص وی در تصنیف یک پوئم سمفونیک تحت عنوان تقدیر مشخص شد. (بین سال های ۱۸۶۸ تا ۱۸۷۵ سمفونی های ۲ ، ۳ و ۴ اپرا و رومئو و ژولیت و یک موسیقی محلی را ساخت و در سال های ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۳ با تورهای هنری به اروپا و آمریکا مسافرت کرد و با اجرای کنسرت ها و رهبری آنها بر شهرت او افزوده شد. یکی از بهترین آثارش سمفونی ششم است که در سال ۱۸۹۳ آن را ساخت. ) آثار چایکوفسکی بیش از هر اثر دیگر آهنگسازان روس، در سراسر جهان اجرا می شود. و از مشهورترین آثار وی می توان باله دریاچه قو ، اپرای اوژن اونگین و سه سمفونی آخر و کنسرتورهای ویلن و پیانو را نام برد. وی را از جمله آهنگسازان روس می شناسند که موسیقی اش بازتاب وضعیت اجتماعی روسیه است. او به آثار خود نگرشی عمیق و منتقدانه داشته و بسیاری از آثار اولیه خود را خود را از بین برده است. به خلق آثار ایرانی توجه بیشتری داشته و بر این عقیده بوده است که با ابزار اپرا ، انسانهای بیشتری را می توان مورد خطاب قرار داد. چایکوفسکی در آثارش از عناصر ملی قهرمانی و مردمی روسیه بهره برده است. در ادبیات و فلسفه مطالعات بسیار داشته ، با چند زبان اروپایی آشنا بوده و تأثیر موسیقی غرب بر آثارش را پذیرا بوده است. موتسارت را بیش از حد ستایش کرده و سمفونیهای بتهوون الگوی بسیاری از آثارش بوده است.
نگاهی عمیق تر به زندگی و آثار چایکوفسکی:
شاید اکثر ما بر این باور باشیم که دست سرنوشت موسیقیدان برجسته اى همچون پیتر چایکوفسکى را از ابتداى عمر در مسیر پیشرفت در دنیاى موسیقى قرار داده است ولى واقعیت ماجرا چیز دیگرى است. در حقیقت معلم پیانوى چایکوفسکى که رادولف کاندنیگر نام داشت بیش از هر کسى سعى در منصرف کردن چایکوفسکى از انتخاب دنیاى موسیقى به عنوان شغل داشت. شاید این از خوش شانسى آیندگان بود که چایکوفسکى هیچ گاه نصیحت معلمش را جدى نگرفت. پیتر ایلیچ چایکوفسکى در ۷ مه ۱۸۴۰ در شهر کامسکو وتکنسک متولد شد. وى دومین فرزند ارشد خانواده هشت نفره اش بود. زمانى که فقط شش سال داشت قادر به خواندن زبان هاى فرانسه و آلمانى بود و در هفت سالگى در کنار سرودن شعرهایى به زبان فرانسه، تعلیمات پیانوى خود را آغاز کرد. هشت سال اول زندگى وى در آرامش و سکون نسبى سپرى شد تا اینکه در سال ۱۸۴۸ پدر وى که مهندس معدن بود از شغل دولتى خود استعفا داد و آن زمان خانواده وارد برهه سختى از زندگى همراه با نقل مکان هاى دائم شد. در سال ۱۸۵۰ بود که چایکوفسکى در کلاس هاى مدرسه حقوق الهى (فقه) سنت پترزبورگ حضور پیدا کرد و در سال ۱۸۵۹ به عنوان کارمند دفترى در وزارت دادگسترى مشغول به کار شد. او آموزش هاى موسیقى خود را تحت نظر لیکلاى زارمبا ادامه داد تا اینکه در سال ۱۸۶۲ هنرستان موسیقى سنت پترزبورگ افتتاح شد و وى بلافاصله در آنجا حضور یافت. یک سال بعد چایکوفسکى از وزارت دادگسترى استعفا داد تا به صورت تمام وقت در کلاس هاى هنرستان موسیقى حضور یابد. استعداد و اشتیاق فراوان چایکوفسکى توجه مدیر هنرستان، آنتوان روبنشتاین را به خود جلب کرد و از این رو وى را مجبور به گذراندن تمام دوره هاى آموزشى حتى دوره رهبرى ارکستر کرد. چایکوفسکى همیشه از مواجه شدن با ارکستر _ حتى به عنوان رهبر _ وحشت زده بود و از ترس اینکه مبادا از ترس، سرش پایین بیفتد با دست راست ارکستر را رهبرى مى کرد و دست چپش را زیر چانه اش مى گذاشت تا سرش را بالا نگه دارد. پس از طى چهار سال دوره آموزش، او از هنرستان فارغ التحصیل شد و براى تدریس به هنرستان موسیقى مسکو رفت و آنجا بود که آهنگسازى را آغاز کرد. طى دو سال اول اقامتش در مسکو اولین قطعه سمفونى و اپراى خود به نام «وى ودا» (voyevoda) را ساخت. او در سال ۱۸۶۸ موفق به ملاقات گروهى مشهور به نام گروه پنج که متشکل بود از پنج موسیقیدان جوان اهل روسیه به نام هاى بالاکیرف، بورودین، جوى، ماسورگسکى و ریمینسکى را ملاقات کرد. به رغم احترام و علاقه اى که چایکوفسکى براى این گروه قائل بود _ تا حدى که سمفونى دوم خود را در پاسخ به احساسات گرم آنها ساخت _ هرگز به آنها ملحق نشد و پس از مدتى به این نتیجه رسید که اعضاى گروه بیشتر تمایلات اینترناسیونالیستى دارند تا ناسیونالیستى. در خلال سال هاى ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۵ اوسه آهنگ اپراى دیگر ساخت و به عنوان منتقد موسیقى در موسسه راسکى و دوموستى مشغول به کار شد. در سال ۱۸۷۷ یکى از شاگردانش به نام آنتونیا میلى کوا به وى اظهار علاقه کرد و تلویحاً تهدید به خودکشى کرد. چایکوفسکى آنچنان غرق در نوشتن اپراى «اوزن انگین» بود که نمى توانست پیشنهاد آنتونیا را رد کند. پس از طى رسومات، این دو به ازدواج هم درآمدند ولى پس از ۹ هفته منحوس از هم جدا شدند. شوک ناشى از این ماجرا به حدى بود که چایکوفسکى اقدام به خودکشى کرد و خوشبختانه توسط برادرش نجات یافت. پس از طى دوران نقاهت چایکوفسکى براى تمدد اعصاب به سوئیس سفر کرد و پس از مدتى سرى هم به ایتالیا زد. چایکوفسکى تا زمانى که در قید حیات بود، حمایت مالى خود را از آنتونیا دریغ نکرد و در مقابل آنتونیا روابط عاطفى متعددى را با دیگران برقرار کرد و در نهایت در سال ۱۹۱۷ در یک آسایشگاه روانى درگذشت. در همین سال ها بود که مادام نادژدا وان مک، چایکوفسکى را تحت پشتیبانى خویش قرار داد و وى را به مدت یک سال از تدریس معاف کرد تا زمان بیشترى براى نوشتن آهنگ و آهنگسازى داشته باشد. این دو هیچ گاه یکدیگر را ملاقات نکردند ولى مکاتبات صادقانه فراوانى با یکدیگر داشتند و چایکوفسکى سمفونى چهارم خود را در ستایش وى نوشت. (چایکوفسکی مدت ۱۳ سال با زنی به نام مادام ون مک که بسیار ثروتمند بود مکاتبه داشت که تعداد نامه ها به ۳۰۰ می رسد. بیوه نامبرده کمک های مالی فراوانی به چایکوفسکی کرد. تنها پیوند این دوستی عجیب نامه بود. آنها هرگز یکدیگر را ندیدند. در سال ۱۸۹۰ این نامه نگاری پایان گرفت و از فرشته نگهبان او خبری به دست نیامد. چایکوفسکی بسیار اندوهگین شد .) پس از آن چایکوفسکى شهرت قابل توجهى در روسیه، آمریکا و حتى انگلستان کسب کرد. در سال ۱۸۸۵ او به خانه اى در حومه شهر نقل مکان کرد و در آنجا اثر «مالفرد» را نوشت. سال هاى ۱۸۸۸ و ۱۸۸۹ به عنوان رهبر ارکستر به آلمان، فرانسه و انگلستان سفر کرد. پس از تولید و اجراى قطعه «زیباى خفته» در سال ۱۸۹۰ چایکوفسکى براى تکمیل قطعه اپراى «بى بى پیک» (Queen of spades) به فلورانس سفر کرد. در همین اثنا حمایت هاى مادام وان مک به علت مریضى یا فشارهاى وارد از طرف خانواده اش قطع شد و با اینکه در آن سال ها چایکوفسکى دیگر توانایى مالى قابل توجهى به دست آورده بود اما این قطع ارتباط به روحیه وى صدمه اى جدى وارد کرد که هیچ گاه برطرف نشد. در سال ۱۸۹۱ تور موفقى در آمریکا برپا کرد و در مراسم افتتاحیه تالار موسیقى (که امروزه تالار کارلز نامیده مى شود) ظاهر شد. در سال ۱۸۹۳ او به دریافت دکتراى افتخارى موسیقى از دانشگاه کمبریج نائل آمد. در سال ۱۸۹۳ وى نوشتن سمفونى ششم ناتمام خود را که در سال ۱۸۹۱ آغاز کرده بود تکمیل کرد. اثرى که به اعتقاد شخص چایکوفسکى بهترین بوده است. چند روز بعد، در ششم نوامبر ۱۸۹۳ چایکوفسکى در اثر ابتلا به وبا درگذشت.