یوهان برامس از نوابغ موسیقی رمانتیک آلمان در سال 1833 در خانواده ای فقیر در شهر هامبورگ به دنیا آمد . برامس کشاورز زاده ای ساده زیست بود و در سراسر زندگی روحیه یک کشاورز داشت و هرگز اصول معنوی زندگیش را برای جاه طلبی زیر پا نگذاشت .
تفکر موسیقایی برامس همواره از موسیقیدانانی چون باخ ، موتزارت ، بتهون و هایدن تاثیر پذیرفته است . او در زمینه کنترپوان از پیروان باخ بوده و در زمینه فرم موسیقی از بتهون پیروی کرده است . موسیقی او عمیقا متاثر از ایده های موسیقی رمانتیک است ، ولی در استفاده از آنها بسیار محافظه کارانه عمل نموده است .
او همواره آثار خود را با وسواس فراوان نقد می کرد و حتی بعضی از قطعات خود را پس از نوشتن پاره می کرد که همین عامل دلیل محکمی برای محدود بودن آثار وی از لحاظ کمیت است ؛ اما کیفیت آثار باقیمانده از او نام این آهنگساز را در اذهان مردم جهان جاودانه ساخته است .
برامس حدود144قطعه موسیقی فولکلور آلمان را برای پیانو و آواز تنظیم کرده است که بدین خاطر مردم آلمان هیچگاه زحمات او را از یاد نخواهند برد .
ساخت سمفونی 1 برامس 14 سال بطول انجامید ، که نشان از وسواس حرفه ای آهنگساز برای خلق اثری ماندگار دارد .این سمفونی در c مینور اولین بار در چهارم نوامبر1876 به رهبری Felix otto dessoff که از دوستان برامس بود به اجرا درآمد . Hans von bulow از رهبران ارکستر هم عصر برامس این سمفونی را سمفونی دهم بتهون توصیف کرده است که بیانگر همسویی موسیقی برامس و بتهون است .
شروع موومان اول این سمفونی در تنالیته مینور و گاها با آکوردهای دیسونانس ، همراه با ضربات مداوم تیمپانی و حجم صدای مجموعه ارکستر ، فضایی دلهره آور را بوجود آورده است که بزودی و به یکباره جای خود را به ملودی آرام فلوت به همراه پیتزیکاتوی زهی ها میدهد ....
بر موومان دوم این سمفونی که با تمپوی آندانته اجرا می شود فضایی آرام و بدون تشویش حکمفرماست ، که در جاهایی- با استفاده از توتی ارکستر و دینامیک صدای مجموعه سازها - این آرامش برای لحظاتی مختل میگردد ....
موومان سوم با نوای دلنشین کلارینت آغاز می شود ؛ در حالی که پیتزیکاتوی ویلنسل و کنترملودی هورن آنرا به زیبایی همراهی می کنند ؛ که پس از سپری شدن لحظات کوتاهی ابوا و فلوت هم به این مجموعه اضافه می شوند ....
موومان چهارم با نتهای بم سازهای زهی و با یک کرشندوی ارکستری آغاز می شود که در میانه راه ترمولو تیمپانی به این جمع اضافه شده و ضربه قوی تیمپانی نقطه اوج نوانس را اعلام می کند ....
اجرای این سمفونی توسط ارکستر فیلارمونیک برلین و به رهبری "هربرت فون کارایان " ، از بهترین اجراهای این اثر زیبا میباشد که گوش سپردن به آن خالی از لطف نیست .
یوهانس برامس در سال ۱۸۳۳ در شهر هامبورگ آلمان در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی موسیقی را نزد پدرش که نوازنده کنترباس بود فراگرفت.
برامس با ویولونیستهای مشهوری چون رمنی و یواخیم آشنا شد و در طول این آشنایی بود که رمنی موسیقی محلی مجارستان را به برامس معرفی کرد و تحت تأثیر آن برامس رقص های مجار خود را نوشت.
شومان در سالهای آخر عمرش در گاهنامه جدید موسیقی نوشتاری تحت عنوان راههای نو راجع به برامس نوشت و او را نابغه اعلام کرد که در نتیجه توجه بسیاری را به آثار او معطوف ساخت . با مرگ کلارا در سال ۱۸۹۶ ضربه مهلکی بر برامس وارد آمد و از این به بعد بود که برامس هرچه بیشتر خود را در آستانه مرگ احساس میکرد. تحت تأثیر این احساس بود که برامس باوقارترین لیدهایش به نام چهار آواز جدی و پرلودهای کورال را برای ساز ارگ نوشت.
همان گونه که جریان موسیقی رمانتیک نیمه نخست سده نوزدهم در آثار واگنر به حد کمال خود رسید. همزمان با آن جریان موسیقی رمانتیک –کلاسیک مندلسون و در اواخر شومان در آثار برامس به حد نهایی و کمال مطلوب انجامید. هر دو نابغه بزرگ قرن نوزدهم ، واگنر و برامس از نظر سبک موسیقیایی دقیقاً در نقطه مقابل یکدیگر قرار داشتند و در موسیقی آنها به ندرت عوامل مشترکی یافت میشود.
بدون شک برامس یکی از برجستهترین آهنگسازان رمانتیک به شمار میآید و موسیقیپژوهان از سه «ب» در تاریخ ، باخ، بتهوون و برامس به عنوان سه آهنگساز بزرگ نام بردهاند .
یکی از خصوصیات برجسته موسیقی رمانتیک گرایش به موسیقی فولکوریک است و برامس نیز یکی از آهنگسازانی است که به موسیقی فولکوریک آلمانی علاقه شدیدی داشت و در نتیجه بیشتر نغمههای سازی و آوازی او رنگ و بوی آهنگهای محلی را دارند.
برامس جوان جند کنسرت عمومی اجرا کرد، اما بهعنوان یک پیانیست مشهور نشد؛ گرچه بعداَ او در زندگیاش نخستین نمایش از پیانو کنسرتو شماره یک در سال ۱۸۵۹ و پیانو کنسرتو شماره دو در سال ۱۸۸۱ را اجرا کرد.
همچنین او شروع کرد تصنیف کند، اما کوششهای او توجه کسی را جلب نکرد ، تا اینکه او با ادوراد رم نی در سال ۱۸۵۳ در یک تور، کنسرت را ادامه داد . در این تور اوبا ژوزف یواخیم ، فرانتس لیست وبعداَ با آهنگساز بزرگ آلمانی روبرت شومان آشنا شد .
گرچه ادوارد رم نی از کوتاهی برامس نسبت به احترام به لیست دلخور شده بود اما در دربار وایمار، جایی که لیست موسیقیدان آن دربار بود ، قطعه سونات B minor را صمیمانه اجرا کرد.
بسیاری از دوستان برامس ذکر کردهاند که ادوارد رم نی ، شخصیت درباری لهستانی ، از برامس جوان انتظار داشت که با تمرینهای عمومی همنوایی کند و مودبانه یک قطعه مشهور را تحسین نماید که برامس در انجام دادن یا ظاهر نشدن هر دو موفق نشد بنابراین با فروتنی تحسین کرد . او به برامس گفت که دوستی آنها باید خاتمه پیدا کند هرچندروشن نبودکه آیا دلیل آن ، بیاحترامی بودکه به لیست شده بود یا چیز دیگری.
به هر حال یواخیم یکی از نزدیکترین دوستان او شده بود ، و شومان ، با مقالههایش نقش مهمی را در هوشیار کردن همگان برای قطعه هنری که مرد جوان مینواخت ایفا نمود و بدینوسیله از برامس جوان پشتیبانی کرد. بنابراین برامس با همسر شومان آشنا شد ، کلارا آهنگساز و پیانیست که ۱۴ سال از او بزرگتر بود، با کسی که تمام عمر با او ادامه داد، با هیجانات احساساتی ، اما همیشه ارتباط افلاطونی داشت . برامس هرگز ازدواج نکرد.
او در سال ۱۸۶۲ بطور دائم در وین اقامت نمود و کاملاَ تمرکز بر آهنگسازی را شروع کرد. سرانجام برامس یک شهرت قوی را بنا نمود، و به زندگی خود بهعنوان یک آهنگساز بزرگ نگریست . این ممکن است بالاخره به او اطمینان داده تا تکمیل کننده اولین سمفونی اش باشد. بنابراین از سه سمفونی دیگر برای ترقی پیروی کرد (۱۸۷۷، ۱۸۸۳، ۱۸۸۵) .
برامس سفرهای متعددی کرد ، هم برای تجارت (تورهای کنسرت) و تفریح. او اغلب در فصل بهار ایتالیا را میدید. و معمولاَ بهدنبال یک مکان روستایی خرم بود برای آهنگسازی در تابستان.
در سال۱۸۹۰ ، برامس ۵۷ ساله تصمیم گرفت آهنگسازی نکند. به هر حال معلوم بود، که نمیتواند از تصمیمش اطاعت کند. و در سالهای پیش از مرگش تعدادی از شاهکارهایش را تولید کرد ، شامل دو سونات کلارینت اپوس ۱۲۰ (۱۸۹۴)، و چهار آواز مهم اپوس ۱۲۱ (۱۸۹۶).
مرگ
هنگام کامل کردن تصنیف اپوس ۱۲۱ ، برامس از مریضی سرطان از پا افتاد و در ۳ آوریل ۱۸۹۷ در گذشت . برامس در شهر زنترالفریدهف در وین به خاک سپرده شد.
مهمترین آثار برامس
موسیقی پیانویی
سه سونات ، والسها ، رقصهای مجار ، چهار بالاد ، راپسودیها، هفت فانتزی ، سه اینترمتسو ، واریاسیویی برروی تمهای شومان ، پاگانینی و هندل. موسیقی پیانویی برامس حاوی گرمی احساس ، هارمونی غنی و قوی رمانتیک هاست ولی در بیانی کلاسیک.
حدود ۲۶۰ لید و تعداد زیادی تنظیم آهنگهای محلی آلمانی ، ازمهمترین لیدهای برامس «چهار آواز جدی»، «رکوئیم آلمانی» راپسودی برای صدای آلتور را میتوان نام برد.
موسیقی مجلسی
اصولا آهنگسازان رمانتیک توجه چندانی به نوشتن موسیقی مجلسی نداشتند و فقط در آثار برامس بود که موسیقی مجلسی ارزش فوق العادهای یافت ، تا حدی که میتوان او را جانشین بتهون تلقی کرد.
شوپن در زلازولا شهری در مرکز لهستان به دنیا آمد. پدرش نیکولا شوپن یک مرد فرانسوی بود که اصلیتی لهستانی داشت. او در سال ۱۷۸۲ به لهستان رفت و با تکلا جوستینا که یک لهستانی بود ازدواج کرد و در لهستان سکنی گزید.
بر اساس گفتههای خانواده این آهنگساز، شوپن در ۱ مارس ۱۸۱۰ به دنیا آمدهاست. او همیشه از این تاریخ، به عنوان روز تولدش نام میبرد. ولی مدارک مربوط به غسل تعمیدش ۲۲ فوریه را روز تولد او اعلام میکند که به احتمال زیاد این دوگانگی در اعلام تاریخ تولد او رامی توان تنها به عنوان یک اشتباه از سوی کشیش نویسنده این مدرک دانست(مدرک در ۲۳ آوریل نوشته شده بود که ۸ هفته پس از تولد وی بود).
خانواده شوپن در اکتبر ۱۸۱۰ به ورشو نقل مکان کردند. استعداد موسیقایی شوپن جوان در سالهای آغاز زندگی اش ظهور کرد تا آنجا که در ورشو به لقب موتسارت دوم مشهور شد. شوپن قبل از ۷ سالگی دو پولونز (در سل مینور و در سی بمل ماژور) نوشت که اولی توسط فادر سیبولسکی-سرپرست مدرسه ارگانیست و یکی از معدود ناشران موسیقی در لهستان- منتشر شد. با انعکاس نبوغ خارق العاده او در روزنامههای ورشو، شوپن کوچک مورد توجه و پذیرش سالنهای کنسرت اشرافی در پایتخت قرار گرفت. او از این زمان اجرای کنسرتهای خیریه خود را آغاز کرد و اولین کنسرت پیانو خود را در ۸ سالگی اجرا کرد. او نخستین درسهای حرفهای پیانو را از زیونی (متولد ۱۷۵۶ در بوهم) آموخت. این دوره از سال ۱۸۱۶ تا ۱۸۲۲ به طول انجامید، شوپن از زیونی به نیکی یاد میکرد گرچه او خیلی سریع از استادش پیشی گرفت. یکی دیگر از کسانی که در پیشرفت شوپن نقش بسزایی را ایفا کرد ویلهلم وورفل (متولد ۱۷۹۱ در بوهم) بود. این پیانیست پرآوازه که استاد کنسرواتوار ورشو بود درسهای گرانبهایی را -گرچه نامنظم- در نواختن ارگ -و احتمالاً پیانو- به شوپن آموخت. شوپن در پاییز ۱۸۲۶ نزد جوزف السنر (متولد ۱۷۶۹) آهنگساز کنسرواتوار ورشو شروع به یادگیری تئوری موسیقی، هارمونی و آهنگسازی کرد.
شوپن در ۱۸۲۹ شاهد اجرای یکی از کنسرتهای نیکولو پاگانینی نوازنده بی همتای ویلن در ورشو بود. او همچنین یوهان نپوموکا هومل آهنگساز و پیانیست آلمانی را ملاقات کرد. شوپن در آن سال به وین رفت و دو کنسرت در آنجا اجرا نمود که اجرای آنها باعث شد تا پیامهای متفاوتی را دریافت کند که شامل مقالاتی دلگرم کننده و انتقادهایی در رابطه با آرام نواختن بیش از اندازه او بود.
او در ورشو نخستین اجرا از کنسرتو پیانو در فا مینور را ارائه نمود و اولین اجرا از کنسرتو پیانو دیگرش می مینور را در نشنال تئاتر در ۱۷ مارس ۱۸۳۰ به نمایش گذاشت. در ۱۸۳۰ دوباره به وین رفت و این دو کنسرتو پیانو اش را اجرا نمود.
شوپن در وین خبرهایی درباره شورش ماه نوامبر روسیه علیه لهستان شنید که این باعث شداز تصمیمش برای بازگشتن به کشورش صرف نظر کند. او چند ماه دیگر در وین اقامت گزید و پس از آن به مونیخ و اشتوتگارت و سپس در اوایل اکتبر به پاریس رفت. شوپن تا پیش از این بسیاری از آثار مهم خود را تصنیف کرده بود که تعدادی از اتودهای اپوس ۱۰ و دو کنسرتو پیانو اش از آن جملهاند.
فعالیت در پاریس
شوپن در پاریس با چند تن از بهترین پیانیستهای آن زمان آشنا شد که فردریش کالکبرنر، فردیناند هیلر و فرانتس لیست از آن جمله هستند و در همین زمان بود که ارتباط صمیمی او با آهنگسازانی مثل هکتور برلیوز، فلیکس مندلسون و وینچنتزو بلینی شکل گرفت. موسیقی او تا پیش از این توسط آهنگسازان بسیاری مورد تحسین قرار گرفته بود تا جایی که روبرت شومان درباره او به دیگران گفت:آقایان، کلاهتان را به احترام یک نابغه بردارید.
شوپن در ۱۸۳۵ با خانواده اش در کارلسبد ملاقات کرد و آنها را تا محل سکونتشان در دشن و سپس تا ورشو همراهی کرد و پس از آن چند هفتهای را در درسنین اقامت گزید و بعد به لیپزیگ عزیمت کرد و در آنجا مندلسون و شومان را ملاقات نمود. او هنگام بازگشت از این سفر دچار حمله شدید تنگی نفس شد که این حمله به قدری طاقت فرسا بود که روزنامههای لهستانی خبر درگذشت او را منتشر کردند.
شوپن در ۱۸۳۸ با ژرژ ساند -که شش سال بزرگتر از او بود- آشنا شد و این رابطه که به سختی میتوان درباره شیرین یا تلخ بودنش قضاوت کرد تا سال ۱۸۴۷ به طول انجامید. آنها در زمستان ۱۸۳۹ به مایورکا رفتند که هوای نامساعد آنجا و نمناک بودن اتاقهایی که شوپن در آنها اقامت داشت، تأثیر بسیار بدی بر سلامتی وی گذاشت تا آنجا که آنها مجبور به بازگشت به خانه شدند و شوپن پس از آن دیگر هرگز نتوانست سلامت خود را بازیابد. در سال ۱۸۴۵ مشکلات زیادی در رابطه بین شوپن و ساند ظاهر شد و در ۱۸۴۶ این رابطه با ورود مشکلات خانوادگی تیره تر گردید و این همان سالی بود که ساند یکی از رمانهایش به نام نوکرزیا فلوریانی را که اصلاً برای شوپن خوشایند نبود را منتشر کرد. داستان این رمان به داستان یک هنرپیشه ثروتمند و یک شاهزاده بیمار برمی گردد که احتمالاً بازتابی از روابط میان خود او و شوپن است. مشکلات خانوادگی سرانجام در سال ۱۸۴۷ به قدری قوت گرفت که منجر به قطع رابطه شوپن با ساند شد.
آخرین سالهای زندگی
شوپن در ۱۸۴۸ آخرین کنسرتش را در پاریس اجرا نمود و سپس به اسکاتلند و انگلستان رفت اما شدیدا بیمار شد تا آنکه در ۱۷ اکتبر ۱۸۴۹ هنگامی که به پاریس باز میگشت، در خانه خواهرش لودویکا درگذشت. روز پس از آن ماسکی از صورت و دستهایش ساختند و سپس بدن او را گورستان پر لاشز به خاک سپردند.